دل‌گرفتگی..

ساخت وبلاگ

«ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما!»

دل‌گرفتگی.....
ما را در سایت دل‌گرفتگی.. دنبال می کنید

برچسب : همچون انار خون دل از خویش می خوریم, نویسنده : ebihich8 بازدید : 128 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 9:36

این دل دیگر هیچ وقت آرام نمی‌گیرد... + نخوانید. نخوانید اینجا را. نخوانید این ترشحاتِ ناآرامی را. این تپش‌های بی‌صاحب را. باید بگویم برای کسی که نیست... باید بگریم برای کسی که نیست... باید سرکنده شوم، مگر این جان را جایی بپذیرند... نخوانید.. خواندن ندارد... + سربند «نحن ابناء الخمینی»ام را، به نشانِ حماسه، با تنم خاک کنید... که ما از مادر به حماسه زادیم...؛ حتی اگر به حماسه نمیریم! تمت. دل‌گرفتگی.....
ما را در سایت دل‌گرفتگی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebihich8 بازدید : 157 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 9:36

فاطمه خم و چم و خلق و خوی من را خوب می‌شناسد. می‌رود جزء آن‌ها که اگر قصد کنی هم نمی‌توانی اخبار کذبی از حالت بهشان قالب کنی. فاطمه می‌داند من چی می‌دانم. برای چی نگرانم. برای چی سراپا گوش می‌شوم. فاطمه حتی وقتی بی‌آنکه چیزی از سر و رویم بربیاید، ناراحتم، می‌فهمد. نگاه‌هام را مثلا. یا آن لحظه‌ای که تکیه داده‌ام به سینه دیوار، با هزار اما و اگر و «زبانم لال» از نبودنِ او حرف می‌زنم، می‌فهمد در عین نشستنم، در عین آرام تکیه دادنم، چقدر مضطربم؛ چقدر نگرانم؛ چقدر دلم از عمقِ «توکلتُ علی الله» خالی شده.  همین است که درست وقتی فراموش کرده‌ای بیشترِ روزهای بی‌قراریت را در این تهرانِ بی‌هیچ‌جا کجا گذرانده‌ای، یادت می‌آورد که آخرِ هفته، جایِ استراحتِ طویلِ توی برنامه مشاور بعد از گزینه دو، برویم پیش سیدمرتضی. لازم نیست خیلی شاعر باشی؛ شاعرچه‌ها هم بی‌آنکه بحر رجز بدانند، رجزخوانی می‌کنند. اتفاقا تا آن‌کجایی که ما دیده‌ایم، بهترین جنگ‌ها را جنگجوها نکرده‌اند. همین شاعرک بودن گاهی کافی‌ست برای سنجش. این صفحه‌های سفید و این تک بیت‌هایی که مدت‌هاست غزل نمی‌شوند، نه که از تنگی قافیه و جا نگرفتن در دل‌گرفتگی.....
ما را در سایت دل‌گرفتگی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebihich8 بازدید : 139 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 9:36

که با تو هرچه هست می‌رود...


|#هوشنگ_ابتهاج

دل‌گرفتگی.....
ما را در سایت دل‌گرفتگی.. دنبال می کنید

برچسب : lv purse,lv phantoms,lv phone case, نویسنده : ebihich8 بازدید : 140 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 9:36


و هنوز نتوانسته‌ایم با جای خالیت کاری کنیم.

دل‌گرفتگی.....
ما را در سایت دل‌گرفتگی.. دنبال می کنید

برچسب : فقدان الشهية,فقدان الاب,فقدان الام, نویسنده : ebihich8 بازدید : 159 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 9:35

گفته بودم قهوه مزه زهر مار می‌دهد؟ بله؛ بعد از سه روز آمده‌ام اینجا بنویسم همان قهوه‌ای که تابستان‌های سال‌های پیش - جز این تابستان لعنتی که درگیر آن دوره هیچ و پوچ بودم - که می‌رفتم قم، منتظر می‌شدیم تا همه بخوابند و با صبا و مهدی برویم بالا پشتِ بام و حرف بزنیم و ستاره‌های آسمان قم را نگاه کنیم و قهوه بخوریم، همان قهوه، مزه زهر مار می‌دهد. و آنقدر مهم است این موضوع که شما هم می‌خوانیدش. + چند وقت است که هیچ ناراحت نمی‌شوم از بلد نبودن این درس‌ها. تفاوتی بین خودم (البته همین ضمیر مشترک «خودم» هم لفظ است و انسان تا وقتی کسی را نیافته که از چشم‌هایش بخواند به لفظ ناچار است) و آن‌ها احساس کرده‌ام که این موضوعات کوچک آزارم نمی‌دهد. اگر درس می‌خوانم و دارم خودم را که تا دیروز به هیچ صراطی مستقیم نبود زور می‌کنم که در چارچوب درس و کنکور بگنجانم برای چیز دیگری‌ست. اگر شد که فبها، نشد هم نشد‌. + یک وقت‌هایی که زندگی سخت می‌شود، در بزنگاه‌های لحظه‌ای حساس، مثل میت که یخ کرده‌ام، التماسِ خدا می‌کنم که: خدایا! این یکی دیگر قد من نیست. به تعویقش بنداز. مجازات هر گناهم که هست، بگذار برای بعد. حا دل‌گرفتگی.....
ما را در سایت دل‌گرفتگی.. دنبال می کنید

برچسب : حديث نفس كامشاد,حدیث نفس,حديث نفس, نویسنده : ebihich8 بازدید : 148 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 9:35

گاهی آدم‌ها بی آن‌که حواسشان باشد، کلماتی را به زبان می‌آورند که بی‌که بخواهیم اغراق کنیم، اتمام حجتند. کلمات آنچنان به تقارن می‌نشینند و روشنت می‌کنند که خودت هم باورت نمی‌شود. چندی پیش، کسی که حرفش را انتهای قرابت سیاست و دیانت می‌دانی، گفته:«شرمندگی من از بیکاری جوان کمتر از خودش نیست». و امروز رئیس جمهور کشورت لغو سخنرانی یک معلوم‌الحال را «مایه شرمساری» می‌خواند. در همان روز سخنرانی حسن عباسی در دانشگاه حکیم سبزواری لغو می‌شود. سه شنبه شب همان هفته از تلویزیون با او تماس می‌گیرند و مناظره او با لطف‌الله آجدانی در شبکه چهار چهارشنبه شب را لغو می‌کنند. در رسانه‌های غیررسمی لیستِ خیل‌واری از لغو سخنرانی‌های جلیلی، عباسی، زاکانی، سعید زیباکلام، رسایی و دیگران منتشر می‌شود که باخبر می‌شوی جعلی نیست. دنبالِ تحقق «نباید دهان‌ها را بست و قلم‌ها را شکست» می‌گردی. کمااینکه قبل‌تر هم گشته بودی و فرموده بودند «برو به جهنم». «بیسواد». فلان فلان شده. «الکی نگران». بیشعور. کوچه‌بازاری بی تحصیلات. «دروغگو*» و «نق زن*» و «دلواپس*» و «هرچه کمتر باشید بهتر*». و تو در عجب که در مقابل چشم بصیر خداوند دل‌گرفتگی.....
ما را در سایت دل‌گرفتگی.. دنبال می کنید

برچسب : از رنجی که میبریم,از رنجی که میبریم pdf,از رنجی که میبریم جلال آل احمد, نویسنده : ebihich8 بازدید : 123 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 9:35

در دنیا جمله‌ای به اندازه این جمله، در مجهولِ معادله شخص من صدق نمی‌کند؛ که استاد صفایی با صدایی نزدیک به گریه گفت: «...در حالی که همه فرعونیم؛ فقط مصرهای ما کوچک و بزرگ می‌شود.*»... حق؛ منافق نبودن همینقدر سخت است که می‌بینید. کافی‌ست جرئت کنید و صادقانه نگاهی در خودتان بیندازید.  * از اخبات دل‌گرفتگی.....
ما را در سایت دل‌گرفتگی.. دنبال می کنید

برچسب : وای بر ما,وای بر ما که تصور کردیم,وای بر مال اندوزان, نویسنده : ebihich8 بازدید : 155 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 9:35

۱. مشکل من با فمینیسم یا این جنبش‌های #نه_به_خشونت_علیه_زنان از آن‌جا شروع می‌شود که انگار زن از ابتدا فرقی با مرد داشته که حالا حنجره پاره کنیم که زن با مرد فرقی ندارد و امثال این شعارها. نه. عیان است و حاجت به بیان نیست از شدت وضوح اما، زن انسان است! آنچه در زن و مرد تفاوت می‌کند انسانیت نیست، ماهیت تفاوت‌های آن‌هاست که اتفاقا نادیده گرفتنشان هم ظلم به زن است، هم به مرد. ۲. اولین توییتی که امروز به محض خانه رسیدن خواندم، خبر مرگ فیدل کاسترو بود. یادم هست جایی در همین بلاگ نوشته بودم دوست دارم از سر و سرش با چگوارا بدانم.  من عادت دارم به قیاس. عادت دارم از خودم بپرسم چطور می‌شود که بعضی‌ها در ناحق خودشان انقدر راسخند و ما در حق خودمان انقدر پشمکی. مدت‌هاست این سؤال را در اتاق‌های محاکمه‌ی مختلف از خودم می‌پرسم و، جوابی نمی‌دهم. (به کاسترو ربط داشت و نداشت.) ۳. هنوز تیتر روزنامه‌ها را نگاه نکرده‌ام. دوست هم ندارم نگاه کنم. فقط امیدوارم این روزها که ملت ما به عزای دستِ کم صد نفر پدر، مادر، دوست، رفیق، خواهر و برادر و همکار و همکلاسی نشسته، جناح بازی‌ها دل‌ها را بیشتر به درد نیاورد. دل‌گرفتگی.....
ما را در سایت دل‌گرفتگی.. دنبال می کنید

برچسب : همه شب سخنم,شعر همه شب سخنم, نویسنده : ebihich8 بازدید : 156 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 9:35

و دیدند در میانه میدان، کلاه‌خود از سر برداشت، و زره از تن بیرون کرد.


- عابس! دیوانه شده‌ای؟!



- نعم... حب الحسین اجنّنی...

دل‌گرفتگی.....
ما را در سایت دل‌گرفتگی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebihich8 بازدید : 143 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 9:35

فردا مامان راهی قم است. سپرده‌اند به من که فردا بروم ملاقات خاله، بیمارستان. بچه دومش هم با ما خداحافظی کرد. قبل از به دنیا آمدن. مانده‌ام چطور این بغض را بخورم. مانده‌ام چطور به مؤمن حافظ قرآن که تمام آیه‌ها را از بر است و خدا تا به حال از هر دریچه‌ای آزمایشش کرده و دوام آورده، دلداری بدهم. کدام آیه را برایش بخوانم که خودش در روزهای سخت زیر لب تکرار نکرده باشد. کدام روضه را برایش بخوانم که روزهای پیاده رفتن تا حرمش، با اشک‌ برای خودش مرور نکرده باشد. کدام شعر را برایش بخوانم که آرام بگیرد. مانده‌ام! من حتی در به‌دست‌گیری بغض خودم هم ناتوانم... + حضرت آقا شعری خوانده‌اند از پروین اعتصامی، که آن را عاشقم؛ هر بلایی کز تو آید رحمتی‌ست.. هر که را رنجی دهی آن راحتی‌ست... زان به تاریکی گذاری بنده را تا ببیند آن رخ تابنده را... تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند... تا که با مهر تو پیوندم زنند... شنیدنش با صدای او. + بیش از آنچه تصور شود حرف دارم. این روزها که محکم خورده‌ام به بن‌بستِ خودم، اگر زنده مانده‌ام برای آن ذکر رسول‌الله بود که ملیکا یادم داد.  + پدر! های پدر! حرف بسیار است و مجال دل‌گرفتگی.....
ما را در سایت دل‌گرفتگی.. دنبال می کنید

برچسب : برای ماندن باید رفت,برای ماندنت, نویسنده : ebihich8 بازدید : 131 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 9:35

من اتفاقا بیشتر اصلاحاتی بودم تا اصولگرا. از سرِ لجبازی با پدرم بود، یا از سرِ کناره‌گیری و اعلام برائت از بعضی‌ها، نمی‌دانم. اما نوعی نفاقِ ناخواسته در ظاهر و باطنم بود که همیشه باعث می‌شد از دو طرف طرد شوم یا کنار بکشم. راستی‌ها چادر و مقنعه‌ام را می‌دیدند و قیاس می‌کردند با حرف‌های متجددانه‌ام، چپی‌ها هم اعتقادِ به زعم خودشان افراطی‌گونه‌ام را می‌دیدند، به رهبری. حقیقت اینکه من هیچکدامِ این‌ها نبودم. حالا هم نیستم. من خودم هستم! همین خودی که به واقع، نیست و سایه است و هیچ است و بی‌هیچ. من بین مطبوعاتی‌ها بوده‌ام. و از بخت بلند این موقعیت را داشته‌ام که آدم‌های زیادی ببینم و با آدم‌های زیادی دوستی کنم. اما راستش را بگویم، و آن اینکه، همه ما گرفتار آفتِ «فریاد برای اثبات حقانیت خود،  و نه راه» شدیم. حقیقتا آقای حداد عادل را برای سیاست نمی‌پسندم. حالا جمعی بست بنشینند دم خانه ما و از خروس‌خوان تا غروب روضه کمالاتِ ایشان را بخوانند و اصلا در شرح بیوی اکانت توییتر جنابشان، مقاله‌ها بنویسند. من باز رویِ حرف خودم هستم و برایش دلیل هم دارم.  بخواهیم یا نه، گفتمان اصولگرایی از سمت قشر وسیع دل‌گرفتگی.....
ما را در سایت دل‌گرفتگی.. دنبال می کنید

برچسب : از رنجی که میبریم,از رنجی که میبریم pdf,از رنجی که میبریم جلال آل احمد, نویسنده : ebihich8 بازدید : 150 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 9:35

رسیدم به انگشت آخر. بشمااااار، یک! از یک کمتر. اندازه چند روز مانده تا تمام شدن هجده سالگی‌ام. اندازه دو تا ده تا. چند تا یکی. اندازه خیلی کم، خیلی کوچک. قرار نبود اینهمه پوچ باشی دنیا! قرار نبود در لطیف‌ترین سال‌های شکوفه کردن تمام شوی. قرار بود در تو بکاریم، سبز شوی، جوانه دهی... نشسته‌ام کنجِ انزوای خودم، هرروز بیشتر از پیش فرو می‌روم در آنچه نباید. هجده سالگی وقتِ به انتها رسیدن نبود. هجده سالگی تازه اول مبارزه بود، تازه ابتدای شور بود، تازه وقتِ شُدن بود، وقت اتفاق افتادن بود... من اتفاقی‌ام که نیفتاده، مُرد!ایستاده بین پذیرشِ تجدد یا حق، ایستاده بین شعور و شهوت، ایستاده بین آنچه عرب‌ها صحیح‌تر می‌خوانندش؛ عشق، همان هوا... ایستاده در ناامیدانه‌ترین جایِ جهان؛ گورهای توی خانه‌ها، خانه‌های توی گورها، جنگ‌ها، جنگ‌ها، جنگ‌ها... ایستاده در بی‌صاجب‌ترین مختصاتِ دنیا! ایستاده در جغرافیایِ بی‌مرزِ بی ولی! زمین! خوابیده در پیله‌ی دست و پا زدن و بی‌پروانگی، خوابیده در شولای باران‌های یکسره، خسته از خود، گریزان از خود، ترسان از خود... می‌نویسم به تاریخ هجدهمین بهمن نبودنم، این حال و هوای دخت دل‌گرفتگی.....
ما را در سایت دل‌گرفتگی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebihich8 بازدید : 128 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 9:35

در اولین نگاه شاید اصلا به نظر نرسد. شاید نه؛ حتما. شاید را به فراخورِ موضوع حذف می کنیم. در اولین نگاه اصلا به نظر نمی رسد.  بعد تر، حتی در یک آشنایی سطحی هم به نظر نمی رسد. آشنایی سطحی یعنی هفت هشت سال با کسی فقط حرف معمولی زدن. هیچ کدام از این آشنا هایِ سطحی هم نمی فهمند.  وقتی به کسی که می شناسدت می گویی، برای چند دقیقه خیره می شود در چشم هات و بعد باورش نمی شود. آنقدر که تو می توانی چند لحظه بعد بخواهی آن راز فاش شده را جمع کنی و آب رفته را به جو بر گردانی. آنقدر که تو می توانی چند لحظه بعد بگویی همه حرف هایت شوخی بوده. شخصیتت در ذهن آدم ها، آنقدر سایه انداخته بالایِ سرِ قلبت، که نتوانند حرف هایش را باور کنند. قلبِ مهجور بیچاره!  آدم ها را بیخیال اصلا... خودت هم باورت نمی شود!  نمی خواهی رو بدهی به خودت. آخرش که خودت ایستاده در حیاط، کنار حوضِ آبی مثلا کاشی کاری، جایی که باران تک و تنها و مظلوم گیرت می اندازد، تو هم مجبور می شوی بایستی رو به روی خودت. بیچاره سر می برد توی یقه اش. مثل اسب هایِ از کار افتاده ای که یک آن در عقل نداشته اشان خاطره ای از دشت ها می آید، بلند بلند نفس می دل‌گرفتگی.....
ما را در سایت دل‌گرفتگی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebihich8 بازدید : 135 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 9:35

توی چرک‌نویسِ هندسه‌ام، بی‌نقطه نوشته بودم: کاش آدمی را توان از خویش گریختن بود. فاطمه گفت مثل آن آهنگ علیرضا قربانی‌ست که می‌گوید:«از خویش می‌گریزم...». دیدم چقدر راست می‌گوید. آهنگ را نه که زیر باران، که زیر ستاره‌بارانِ جاده‌ی تهران‌قم، وقتی از بهشت به جهنم رجعت می‌کنی باید شنید. + پوستر آلبوم طریق عشق محمدرضا شجریان را دیده‌اید؟ استاد شعر معاصرمان تویِ دوره، انگار همسانِ جوانی‌های شجریان است... با آن صدا که شعرهای شاملو را می‌خواند؛ با آن صدا که «در حجمی از بی انتظاری» سیمین را خواند... با آن صدا که فروغ را... از معدود چیزهای دوست‌داشتنی آن دوره بود.  + خیلی قبل‌ترها، بابا شجریان می‌گذاشت توی ماشین... حالا نه. حالا خیلی چیزها فرق کرده. دل‌گرفتگی.....
ما را در سایت دل‌گرفتگی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebihich8 بازدید : 132 تاريخ : يکشنبه 12 دی 1395 ساعت: 3:42

شاهد تمدید تحریم‌ها بدون حتی یک رأی منفی در مجلس سنا بودیم! امید آنکه مستر پرزیدنت فردا صبح با چهره خندان، باز ادعای لغو تحریم‌ها را نکنند... + دلار در مرز چارهزارتومان! + حوصله شرح «غصه» نیست!  + یادش بخیر روزهایی که صالحی مرد بود... + آی آن‌هایی که شب‌های مذاکرات مثل ما تا نیمه‌شب بیدار بودید و بعد از تصویب برجام آمدید توی خیابان‌ها و با خودتان فکر کردید پنج‌هزار‌تومانی توی جیبتان پنج دلار می‌شود! ... هیچ! به قول آقای رضی‌زاده، به نقل از آن شعرِ دلبرِ قیصر، ما هیچ! ما نگاه!  + از اتاق فرمان اشاره می‌کنند شعر مال سهراب بود. دیوانه شدم رفت!  دل‌گرفتگی.....
ما را در سایت دل‌گرفتگی.. دنبال می کنید

برچسب : بخند ای دل, نویسنده : ebihich8 بازدید : 154 تاريخ : يکشنبه 12 دی 1395 ساعت: 3:42

سالِ پیش که رفته بودیم راهیانِ نور، بگذریم از اینکه شب توی قطار چه وضعی بر من گذشت و صبح هر دوتا دستم - یکی بیشتر - تا حد فلج شدن درد می‌کردند، پوست دست‌هام از زیر ناخن شروع کردند به ور آمدن و شما دستی را تصور کنید که تا بند دومِ انگشت‌هایش یک پوست جدید دارد و از آن به بعد یک پوستِ قدیمی! 

قصد از شرح نفس آن‌که، باز پوستم دارد کنده می‌شود!


+ بگویید را این‌بار واقعا باز کردم! پوزش.

دل‌گرفتگی.....
ما را در سایت دل‌گرفتگی.. دنبال می کنید

برچسب : متفرقه از همه جا,متفرقه به انگلیسی,متفرقه دنیا, نویسنده : ebihich8 بازدید : 144 تاريخ : يکشنبه 12 دی 1395 ساعت: 3:42

سلام؛ برای نظر خصوصیِ «سادات».



جهاد دو سالی هست برای من نیست. کاش برای شما باشد.


نوشته‌ها هستند، اما برای دسترسی راحت‌تر، موضوعات را فعال می‌کنم. «برای تویی که یک روز قرار بود باشی».



مخلص :)

دل‌گرفتگی.....
ما را در سایت دل‌گرفتگی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebihich8 بازدید : 136 تاريخ : يکشنبه 12 دی 1395 ساعت: 3:42

حضرت در نطقی می‌فرمان:  آدم باشید تا ندادم بیرونتون کنن! + صرفا جهت یادداشتنِ خودم؛ اگرنه متلک‌پرانی نبود. دل‌گرفتگی.....
ما را در سایت دل‌گرفتگی.. دنبال می کنید

برچسب : زنده باد مخالف من,شعار زنده باد مخالف من, نویسنده : ebihich8 بازدید : 139 تاريخ : يکشنبه 12 دی 1395 ساعت: 3:41

استاد شفیعی می‌گن، پرعاطفه‌ترین شعر فارسی، این رباعی خیامه که میگه: ای کاش امید آرمیدن بودی یا این ره دور را رسیدن بودی یا از پس صدهزار سال از بر خاک چون سبزه امید بردمیدن بودی... عاطفه یکی از پنج رکن اصلی شعره که به نظرم توی این شعر بیشتر از هر شعر دیگه‌ای موج می‌زنه. می‌بینید چه ساده‌ست؟ نه شبکه‌معنایی‌های پیچیده حافظ رو داره، نه زبان‌بازی‌های استادانه سعدی، نه صناعت خاقانی. فقط داره از آرزوهای همیشگی بشر حرف می‌زنه. آرزوهای بدون استثنای بشر. فارغ از فقر و غنا و سن و رنگ پوست. آرزوی از خاک برخاستن. آرزوی آرامش. آرزوی رسیدنِ راه دوری که تمام ابنای بشر توی ناخودآگاهشون خستگی‌شو همراه دارن. استاد صفایی می‌گفت بشر با هیچی به آرامش نمی‌رسه. منم به این یقین رسیدم. تا وقتی چیزی رو نداری برای دست‌یافتن به اون بی وقفه تلاش می‌کنی. وقتی به دست میاری، بیشتر می‌خوای. نهایت رو هم که داشته باشی، ترس از دست دادنشو داری. اونی که میگه «کل دنیا پشتم جمع شن خوشحال نمی‌شم و کل دنیا پشتم رو خالی کنن، ناراحت» کسِ دیگه‌ایه.. شعر پرعاطفه‌ست چون آدم تو شادترین لحظه‌های زندگی‌ش غمگینه؛ چون آدم حتی اگر منته دل‌گرفتگی.....
ما را در سایت دل‌گرفتگی.. دنبال می کنید

برچسب : من و استاد,من و استادم,من و استاد دانلود, نویسنده : ebihich8 بازدید : 139 تاريخ : يکشنبه 12 دی 1395 ساعت: 3:41